صف بندی

لغت نامه دهخدا

صف بندی. [ ص َ ب َ ] ( حامص مرکب ) رده بندی. صف سازی. صف آرائی. به صف درآمدن سپاهی یا نمازگزاران یا کسان یا چیزهای دیگر.

فرهنگ فارسی

به صف سپاهیان نمازگزاران و غیره در آمدن رده بندی صف آرایی .

فرهنگستان زبان و ادب

{queueing} [مهندسی مخابرات] فرایند ایجاد تأخیر در یک کنش تا پیدایش وضعیت مطلوب، مانند در صف قرار دادن درخواست تماس تا آزاد شدن خط
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم