شکوه مند

لغت نامه دهخدا

شکوه مند. [ ش َ / ش ِ وَ / وِ م َ ] ( ص مرکب ) گله مند. شاکی. شکوه پرداز. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به مترادفات کلمه شود.، شکوهمند. [ ش ُ م َ ] ( ص مرکب ) باوقار. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). صاحب شکوه. ( آنندراج ) ( فرهنگ فارسی معین ): تحریم ؛ شکوهمند کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). توقیر؛ شکوهمند داشتن. ( یادداشت مؤلف ) ( دهار ).

فرهنگ عمید

دارای وقار و شکوه، باشکوه وجلال، شکوه ناک.

فرهنگ فارسی

( صفت ) صاحب شکوه باوقار .
گله مند شاکی شکوه پرداز .

فرهنگ اسم ها

اسم: شکوه مند (پسر) (فارسی) (تلفظ: šokuhmand) (فارسی: شکوهمند) (انگلیسی: shokuhmand)
معنی: با شکوه
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ابجد فال ابجد فال تک نیت فال تک نیت فال پی ام سی فال پی ام سی فال تماس فال تماس