سمکه

لغت نامه دهخدا

( سمکة ) سمکة. [ س َ م َ ک َ ] ( ع اِ ) یک ماهی. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به سمک شود. || ( اِخ ) نام برجی است در آسمان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به سمک شود.

فرهنگ فارسی

یک ماهی . یا نام برجی است در آسمان .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم