کوشش ازمای

لغت نامه دهخدا

( کوشش آزمای ) کوشش آزمای. [ ش ِ زْ / زِ ] ( نف مرکب ) جنگ آزمای. جنگجو. جنگ کننده:
جان را به آزمایش تیغ اجل برد
هر دشمنی که با تو بود کوشش آزمای.سوزنی.

فرهنگ فارسی

( کوشش آزمای ) جنگ آزمای.جنگجو

جمله سازی با کوشش ازمای

جانرا بآزمایش تیغ اجل برد هر دشمنی که با تو شود کوشش آزمای
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال درخت فال درخت فال رابطه فال رابطه فال ای چینگ فال ای چینگ فال نوستراداموس فال نوستراداموس