لغت نامه دهخدا
ستل. [ س َ ت َ ] ( اِ ) آب گیر و تالاب و استخر. ( برهان ) ( آنندراج ). آبگیر و آن را استل و ستخر و استخر نیز گویند. ( از جهانگیری ).
ستل. [ س َ ] ( اِ ) ظرفی بزرگ با یک دسته که دوسوی آن بدو سوی ظرف پیوسته است. رجوع به سطل شود.
ستل. [ س َ ت َ ] ( ع اِ ) عقاب یا مرغیست دیگر مشابه بعقاب یا بکرکس. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || پس روان. ( منتهی الارب ). تَبَع . ( تاج العروس ).
ستل. [ س َ ]( ع مص ) یکی پس از دیگری برآمدن. ( از منتهی الارب ).