دراز زبانی

لغت نامه دهخدا

دراززبانی. [ دِ زَ ] ( حامص مرکب ) دراززبان بودن. حالت و کیفیت دراززبان. || سخن آرایی و فصاحت. || عربده و غوغا. ( ناظم الاطباء ). گستاخی درگفتار: شاپور آن دختر به شهر آورد و جامه های نیکو او را درپوشانید... پس یک روز دختر دراززبانی می کرد. شاپور گفت : چرا چنین همی گویی ندانی که شبان زادگان بر پادشاهان دراززبانی نکنند. ( ترجمه طبری بلعمی ).

فرهنگ فارسی

دراز زبان بودن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشقی فال عشقی فال ارمنی فال ارمنی فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال ماهجونگ فال ماهجونگ