خوش گوشت

لغت نامه دهخدا

خوش گوشت. [ خوَش ْ / خُش ْ ] ( ص مرکب ) آنکه جراحت تن او زود ملتحم شود. || خوش ادا. خوش خلق. آنکه با همه جوشد. مقابل بدگوشت. || حلال گوشت. پاکیزه گوشت. ( یادداشت مؤلف ). || ( اِ مرکب ) لوزالمعده. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

آنکه جراحت تن او زود ملتحم شود یا خوش ادا خوش خلق .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم