خام کردن

لغت نامه دهخدا

خام کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از محو کردن و برطرف نمودن باشد. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ). برهم زدن :
خام کن پخته ٔتدبیرها
عذرپذیرنده تقصیرها.نظامی ( ازآنندراج ).- کسی را خام کردن ؛ کسی را غافل کردن. کسی را بغفلت انداختن.

فرهنگ فارسی

کنایه از محو کردن و برطرف نمودن باشد .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم