حل حل

لغت نامه دهخدا

حل حل. [ ح َ لِن ْ ح َ لِن ْ ] ( ع اِ صوت ) کلمه ای است که بدان شتران را زجر کنند تا تیز روند و گاه بجای آن حَل ْ مسکنه گویند. ( منتهی الارب ).، حلحل. [ ح ِ ح ِ ] ( ع اِ ) حلاحل. و آن نوعی از پیاز صحرائی است. ( برهان ).

فرهنگ فارسی

کلمه ایست که بدان شتران را زجر کنند تا تیز روند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال لنورماند فال لنورماند فال قهوه فال قهوه فال تماس فال تماس فال فنجان فال فنجان