حراص

لغت نامه دهخدا

حراص. [ ح ُرْ را ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ حریص. ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

(حِ ) [ ع . ] (ص . ) جِ حریص ، آزمندان .

فرهنگ فارسی

( صفت اسم ) جمع حریص و حریصه آزمندان آزوران .

ویکی واژه

جِ حریص ؛ آزمندان.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم