جدایی افتادن

لغت نامه دهخدا

جدایی افتادن. [ ج ُ اُ دَ ] ( مص مرکب ) دوری افتادن. هجر. مفارقت افتادن : هرگاه که دو دوست به مداخلت شریری مبتلا گردند هر آینه میان ایشان جدایی افتد. ( کلیله و دمنه ).
جدایی تا نیفتد دوست قدر دوست کی داند
شکسته استخوان داند بهای مومیائی را.( ؟ ).رجوع به جدایی و جدا شود.

فرهنگ فارسی

دوری افتادن هجر مفارقت افتادن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم