تلسن

لغت نامه دهخدا

تلسن. [ ت َ ل َس ْ س ُ ] ( ع مص ) عاریت داده شدن فصیل جهت دوشیدن ناقه غیری. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || شعله زدن آتش و مشتعل گردیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || دروغ گفتن. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

عاریت داده شدن فصیل جهت دوشیدن ناقه غیری.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مکعب فال مکعب فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال میلادی فال میلادی