لغت نامه دهخدا تق و لق. [ ت َق ْ ق ُ ل َ ] ( ص مرکب ، از اتباع ) در تداول عامه ، کاسد. بی مشتری. بی رونق : بازاری تق و لق ؛ بازاری کاسد. دکانی تق و لق ؛ دکانی بی کالا و مشتری. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
فرهنگ عمید ۱. هرچیزی که ازکارافتاده و نظم وترتیب آن به هم خورده باشد.۲. ویژگی ماشینی که پیچ ومهره اش از هم دررفته باشد.