بیوسان

لغت نامه دهخدا

بیوسان. [ ب َ ] ( نف ) در حال انتظار و امیدواری. منتظر. مترصد. مترقب. امیدوار. ( یادداشت مؤلف ). مقابل نابیوسان : و مردن مفاجا، به سبب اندوه و بیم نابیوسان کمتر از آن باشد که از شادی بیوسان ، از بهر آنکه حرکت روح به سبب شادی بسوی بیرون است و بسبب بیم واندوه یافتن بسوی اندرونست. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
- نابیوسان . رجوع به نابیوسان شود.

فرهنگ عمید

۱. در حال امیدواری.
۲. در حال طمع.
۳. در حال چاپلوسی.

فرهنگ فارسی

( صفت .بیوسیدن ) در حال انتظار و امیدواری یا نابیوسان . غیر منتظر غیر مترتب
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال تک نیت فال تک نیت فال چای فال چای فال راز فال راز