اعدام کردن

لغت نامه دهخدا

اعدام کردن. [ اِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) نابودن کردن. نیست کردن. کشتن. بقتل رسانیدن. ( از یادداشت های مؤلف ).

فرهنگ فارسی

نابودن کردن . نیست کردن ٠ کشتن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم