اسجال

لغت نامه دهخدا

اسجال. [ اِ ] ( ع مص ) دلو دادن. دادن یک دلو و دو دلو. ( منتهی الارب ). دادن یک دول و یا دو دول : اسجله ؛ داد او را یک دلو و دو دلو. ( منتهی الارب ). || بخشیدن. || پر کردن حوض. ( تاج المصادر بیهقی ): اسجل الحوض ؛ پر کرد حوض را از آب. ( منتهی الارب ). || گذاشتن : اسجل الناس. ( منتهی الارب ). || نوشتن و دادن سجل . || رها کردن : اسجل الامر لهم ؛ رها کرد کار را برای ایشان. ( منتهی الارب ). || بسیارخیر شدن : اسجل الرجل. ( منتهی الارب ). || کلام طویل گفتن.

فرهنگ فارسی

دلو دادن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اوراکل فال اوراکل فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال ابجد فال ابجد فال کارت فال کارت