ازاز

لغت نامه دهخدا

ازاز. [ اَ ] ( ع مص ) از. ازیز. سخت جوشیدن : اَزَّت القِدْرُ. || بجوش آمدن : اَزَّت القِدْرُ. || آواز کردن ابر از دور: ازّت السحابة. || چیزی را سخت جنبانیدن : اَزَّ الشی َٔ. || درآمیختن چیزی را: اَزَّ الشی َٔ. || افروختن آتش : ازّ النارَ. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) درخت کرم دانه
سخت جوشیدن چیزی را سخت جنباندن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال تک نیت فال تک نیت فال احساس فال احساس فال ماهجونگ فال ماهجونگ