ابو نوح

لغت نامه دهخدا

ابونوح. [ اَ ] ( اِخ ) ابن الصلت. نام یکی ازمترجمین و نقله بعربی است. ( الفهرست ابن الندیم ).
ابونوح. [ اَ ] ( اِخ ) الأنصاری. محدث است.
ابونوح. [ اَ ] ( اِخ ) صالح الدّهان. محدث است و از جابربن زید روایت کند.
ابونوح. [ اَ ] ( اِخ ) عبدالرحمن بن غزوان قراد. محدث است.

فرهنگ فارسی

نام یکی از مترجمین و نقله بعربی است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تماس فال تماس فال ای چینگ فال ای چینگ فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال احساس فال احساس