ابلاس

لغت نامه دهخدا

ابلاس. [ اِ ] ( ع مص ) مأیوس کردن. ناامیدکردن. || ناامید شدن. نومید شدن. مأیوس گشتن. || آواز نکردن ناقه از غایت خواهش گشن. || متحیر و اندوهگین و شکسته خاطر گردیدن. شکسته و اندوهگین شدن. غمگین شدن. || خاموش ماندن از اندوه. || بریده حجت شدن.

فرهنگ عمید

۱. مٲیوس شدن، ناامید شدن.
۲. اندوهگین شدن.

فرهنگ فارسی

مایوس شدن، ناامیدشدن، اندهگین شدن
ناامید کردن غمگین شدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم