مزمزان

لغت نامه دهخدا

مزمزان. [ م َ م َ ] ( نف مرکب ،ق مرکب ) مکنده اندک زمانی. ( ناظم الاطباء ). در حال مزیدن. در حال اندک اندک مکیدن : لقمه مراد بگیری و گرد سی و سه دندان و گرد جایگاه بسیاری بگردانی و مزمزان می خوری تا مزه بیابی. ( معارف بهأولدص 55 ). هَرشَفة؛ مزمزان آشامیدن. تمزز؛ مزمزان خوردن [ شراب را ]. ( منتهی الارب ). رجوع به مزمزان شود.

فرهنگ عمید

در حال مکیدن یا چشیدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انبیا فال انبیا فال تاروت فال تاروت فال چای فال چای فال درخت فال درخت