مداوی

لغت نامه دهخدا

مداوی. [ م ُ وا ] ( ع ص ) دواکرده شده. درمان کرده شده. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). تیمارشده. علاج شده. || آنکه از کسی درمان می خواهد. ( ناظم الاطباء ).
مداوی. [ م ُ ] ( ع ص ) درمان کننده. تیمارکننده. ( ناظم الاطباء ). معالج : و باز آن را به خصال محمود... با مقام اعتدال آرد چنانک مداوی حاذق در دفع امراض مذمه. ( جهانگشای جوینی ).

فرهنگ عمید

درمان کننده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال آرزو فال آرزو فال راز فال راز فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال قهوه فال قهوه