مجذر

لغت نامه دهخدا

مجذر. [ م ُ ج َذْ ذَ] ( ع ص ) مرد کوتاه درشت سطبر اطراف. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || شتری که در اطراف استخوان و مفاصل وی گوشت بسیار باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
مجذر. [ م ُ ذِ ] ( ع ص ) بقرة مجذر؛ ماده گاو خداوند بچه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
مجذر. [ م ُ ج َذْ ذَ ]( اِخ ) عبداﷲبن زیاد بلوری صحابی است. ( منتهی الارب ).او را ابن زیاد نیز گویند، صحابی است. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.

فرهنگ فارسی

عبدالله بن زیاد بلوری صحابی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال پی ام سی فال پی ام سی فال لنورماند فال لنورماند فال تاروت فال تاروت