مترقب. [ م ُ ت َ رَق ْ ق ِ ] ( ع ص ) چشم داشت دارنده. ( آنندراج ). کسی که انتظار می کشد و امید دارد. ( ناظم الاطباء ) : التجا به سایه دیواری کردم ، مترقب که کسی حر تموز از من ببرد... ( گلستان ). || کسی که اندیشه می کند و می نگرد. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). || منتظر و نگران و امیدوار. ( ناظم الاطباء ). || با حرص و آز. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). || محافظ و نگهبان. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). و رجوع به ترقب شود.
فرهنگ معین
(مُ تَ رَ قِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) امیدوار، چشم به راه .
فرهنگ عمید
چشم به راه، منتظر.
فرهنگ فارسی
چشم دارنده، انتظارکشنده، نگرنده ( اسم ) چشم داشت دارنده چشم دارنده نگرنده : التجا بسای. دیواری کردم مترقب که کسی حرتموز از من ببرد... جمع : مترقبین .