متجاسر

لغت نامه دهخدا

متجاسر. [ م ُ ت َ س ِ ] ( ع ص ) گردن کش و سربلند و دلیر شونده. ( آنندراج ). دلیر و شجاع و بهادر و بی باک. مأخوذاز تازی ، جسور و بی باک و گستاخ در هر کاری. ( ناظم الاطباء ). گردن کش. عاصی. ج ، متجاسرین. || کسی که می جنباند و حرکت می دهد با چوب دستی دیگری را. || تند در خصومت و منازعت. ( ناظم الاطباء ). کسی که جسارت ورزد. و رجوع به تجاسر و متجاسرة شود.

فرهنگ معین

(مُ تَ س ) [ ع . ] (اِفا. ) سرکش ، دلیر.

فرهنگ عمید

۱. کسی که اظهار دلیری و جسارت می کند.
۲. [مجاز] گردنکش، طغیانگر.

فرهنگ فارسی

کسی که اظهاردلیری وجسارت کند
( اسم ) ۱ - کسی که جسارت ورزد . ۲ - گردنکش عاصی جمع : متجاسرین .

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] متجاسر به گروهی اطلاق می شد که در کربلا نسبت به امام حسین علیه السلام و یاران و اصحاب او جسارت و توهین می کردند و نسبت های ناروا می دادند.
پژوهشی پیرامون شهدای کربلا،ص۱۵۲.(پاورقی)
...
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشقی فال عشقی فال قهوه فال قهوه فال شمع فال شمع فال ابجد فال ابجد