لغت نامه دهخدا
تا مست بوسه روز جزا افتمت بپا
خواهم به لب چشی بنوازی شراب را.ظهوری.بلاست چشمک ساقی و لب چش ساغر
حذر که آفت رندان پارسا اینجاست.ظهوری.- لب چش کردن ؛ از چیزی اندکی خوردن از برای استعلام کیفیت و مزه آن. ( آنندراج ) :
بوسه شیرین دهانان را مکرر همچو قند
کرده ام لب چش بشیرینی چو دشنام تو نیست.صائب.