قواء

لغت نامه دهخدا

قواء. [ ق َ/ ق ِ ] ( ع ص ، اِ ) زمین خشک و بی گیاه. ( از اقرب الموارد ). دشت و زمین خالی وبی آب وگیاه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || زمین خشک میان دو قطعه زمین باران رسیده. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || ( اِمص ) گرسنگی. ( از اقرب الموارد ). گویند: بات القواء؛ ای جائعاً. غیر طعم. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ( ص ) منزل قوا؛ ای لا انیس به. ( اقرب الموارد ). جای خالی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال آرزو فال آرزو فال تاروت فال تاروت فال پی ام سی فال پی ام سی