قصره

لغت نامه دهخدا

( قصرة ) قصرة. [ ق َ ص َ رَ ] ( ع اِ ) آنچه در پرویزن بماند بعدِ بیختن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || اسپست که به اول کوفتن برآید. || پوست بالای دانه. || پتک آهنگر. || پاره ای از چوب. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || دمغزه مرغ. ( منتهی الارب ). زِمِکّی ̍ الطائر. ( اقرب الموارد ). || بن گردن. || ( اِمص ) سستی و کسل. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). ج ، قَصَر، اقصار. ( اقرب الموارد ).
قصرة. [ ق ُ رَ ] ( ع اِ ) نزدیک. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). گویند: هو ابن عمی قَصْرَةً و قُصْرَةً؛ ای دنیة. ( اقرب الموارد ). رجوع به قَصْرة شود. || ( اِمص ) فروگذاشت و کوتاهی. ( از منتهی الارب ). || تقصیر. ( اقرب الموارد ).
قصرة. [ ق َ رَ ] ( ع اِ ) نزدیک. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). گویند: هو ابن عمی قَصْرَةً؛ یعنی نزدیک است به نسبت. ( منتهی الارب ). رجوع به قُصْرة شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال فرشتگان فال فرشتگان فال احساس فال احساس فال انبیا فال انبیا