فیروزگر

لغت نامه دهخدا

فیروزگر. [ گ َ ] ( ص مرکب ) مظفر. غالب. فیروزمند. رجوع به فیروز شود.

فرهنگ فارسی

مظفر غالب
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال آرزو فال آرزو فال تاروت فال تاروت فال فرشتگان فال فرشتگان