فال زدن

لغت نامه دهخدا

فال زدن. [ زَ دَ ] ( مص مرکب ) فال گرفتن. طالعبینی :
بر قرعه چار حد کویت
فالی زنم ازبرای رویت.نظامی.به فرخندگی فال زن ماه و سال
که فرخ بود فال فرخ به فال.نظامی.از غم و درد مکن ناله و فریاد که دوش
زده ام فالی و فریادرسی می آید.حافظ.رجوع به فال شود.

فرهنگ فارسی

فال گرفتن طالع دیدن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم