غم کردن

لغت نامه دهخدا

غم کردن. [ غ َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بمعنی غم خوردن. ( آنندراج ) :
هر کس بقدر طاقت خود میکند غمش
آهن بقدر جذبه به آهن ربا رسید.نظیری ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - اندوه بردن غم کشیدن غصه خوردن ۲ - در اندوه دیگری متاثر شدن دلسوزی کردن شفقت داشتن ۳ - افسوس خوردن متاسف شدن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم