غلان

لغت نامه دهخدا

غلان. [ غ َل ْ لا ] ( ع ص ) شتر نیک تشنه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سخت تشنه. ( دهار ): رجل غلان ؛ مردی سخت تشنه ، و اشتر را نیز گویند. ( مهذب الاسماء ). الغلان من الجمال ، الغال. ( اقرب الموارد ).
غلان. [ غ ُل ْ لا ] ( ع اِ ) ج ِ غال . ( منتهی الارب ). رستنگاههای سلم و طلح و آن وادیهای غامضی است در زمین ، و درختان دارد، واحد آن غال و غَلیل است. رجوع به غال و غلیل شود. || گیاهی است و یکی آن غال است. ( از اقرب الموارد ). رجوع به غال شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال تاروت فال تاروت فال احساس فال احساس فال تماس فال تماس