غرض جوی

لغت نامه دهخدا

غرض جوی. [ غ َ رَ ] ( نف مرکب ) غرض ورز. غرض ران. غرض جوینده. || خودخواه. خودکام. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( غرض جو ی ) ( صفت ) آنکه غرض ورزد غرض ورز .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال ابجد فال ابجد فال آرزو فال آرزو فال تاروت فال تاروت