عنان گیر. [ ع ِ ] ( نف مرکب ) آنکه عنان کسی را بگیرد. کنایه از بازدارنده از رفتن هم باشد. ( از آنندراج ). که عنان اسب به دست گیرد. که دوال دهانه اسب به دست گیرد. آنکه دست در عنان اسب کسی زند بقصد فرودآوردن یا داد خواستن : چون شد آن روز غم عنانگیرش رغبت آمد بسوی نخجیرش.نظامی.تظلم کنان سوی راه آمدند عنان گیر انصاف شاه آمدند.نظامی.جان عنان گیر سواریست که تا درنگری از در دیده درون آید و تا دل برود.وحشی ( از آنندراج ).
فرهنگ فارسی
آنکه عنان کسی را بگیرد و کنایه از باز دارنده از رفتن هم باشد