عقوب

لغت نامه دهخدا

عقوب. [ ع َ ] ( ع ص ، اِ ) آنکه نائب پیشین خود باشد در امور خیر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
عقوب. [ ع ُ ] ( ع مص ) برگ سبز برآوردن بعد برگ خشک. ( از منتهی الارب ). || نکاح کردن بعد مردن یا طلاق آن. ( از منتهی الارب ). || بر پاشنه زدن. ( دهار ). || خلیفه کسی شدن. ( از منتهی الارب ). از پی درآمدن. ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ). جانشین کسی شدن و پس از او آمدن. ( از اقرب الموارد ). عَقب. عاقبة. و رجوع به عقب و عاقبة شود.

فرهنگ فارسی

برگ سبز بر آوردن بعد برگ خشک نکاح کردن بعد مردن یا طلاق آن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال ای چینگ فال ای چینگ فال راز فال راز فال میلادی فال میلادی