عروس وار. [ ع َ ] ( ص مرکب ، ق مرکب ) چون عروس. چون بیوک. عروس مانند : گاهی عروس وار به پیش آید با گوشوار و یاره و با افسر.ناصرخسرو.تو هفت طوف کرده و مکه عروس وار هرهفت کرده پیش تو و عشق دان شده.خاقانی.آراسته کن عروس وارم بسپار به خاک پرده دارم.نظامی.