عروس وار

لغت نامه دهخدا

عروس وار. [ ع َ ] ( ص مرکب ، ق مرکب ) چون عروس. چون بیوک. عروس مانند :
گاهی عروس وار به پیش آید
با گوشوار و یاره و با افسر.ناصرخسرو.تو هفت طوف کرده و مکه عروس وار
هرهفت کرده پیش تو و عشق دان شده.خاقانی.آراسته کن عروس وارم
بسپار به خاک پرده دارم.نظامی.

فرهنگ فارسی

چون عروس چون بیوک
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال کارت فال کارت فال ماهجونگ فال ماهجونگ