لغت نامه دهخدا
به سرپنجه چو شیران دلیر است
بدین شیرافکنی یا رب چه شیر است.نظامی.به سرپنجه مشو چون شیر سرمست
که ما را پنجه شیرافکنی هست.نظامی.چو شد رُسته تر کار شمشیر کرد
ز شیرافکنی جنگ با شیر کرد.نظامی.دگربار در کارزار آمدند
به شیرافکنی در شکار آمدند.نظامی.رجوع به شیرافکن شود.