شور کردن

لغت نامه دهخدا

شور کردن. [ ش َ / شُو ک َ دَ ] ( مص مرکب ) مشورت و کنکاش نمودن. ( ناظم الاطباء ). مشورت کردن. مشاوره کردن. رجوع به شور و شوری شود.
شور کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پرنمک کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). تملیح. ( منتهی الارب ).
- شور کردن آب ؛ کنایه از ناسازگار کردن کار. ایجاد دشمنی و اختلاف کردن :
کسی را که دانی تو از تخم تور
که بر خیره کردند این آب شور.فردوسی. || بانگ و خروش کردن. فغان و فریاد کردن :
نه جنبید رستم نه بنهاد گور
زواره همی کرد از آن گونه شور.فردوسی.پس آن شاهزاده برانگیخت بور
همی کشت مرد و همی کرد شور.فردوسی.با آنکه کنند ناله و شور
نتوان پس مرده رفت در گور.امیرخسرو دهلوی. || فتنه و آشوب کردن. پیکار و جنگ کردن :
او نصیحت بشنید اما بدگوی لعین
در میان شور همی کرد سبب جستن شر.فرخی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اوراکل فال اوراکل فال راز فال راز فال تاروت فال تاروت فال ورق فال ورق