شاه بداغ

لغت نامه دهخدا

شاه بداغ. [ ب ُ ] ( اِخ ) نام شخصی که خدمت شمع و چراغ شاه عباس داشت. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ).
شاه بداغ. [ ب ُ ] ( اِخ ) دهی از دهستان افشاریه ساوجبلاغ بخش کرج شهرستان تهران. دارای 121 تن سکنه.آب آن از قنات و رودخانه. محصول آن غلات و بنشن و صیفی و لبنیات است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).
شاه بداغ. [ ب ُ ] ( اِخ ) دهی از دهستان قشلاق بزرگ بخش گرمسار شهرستان دماوند. دارای 212 تن سکنه. آب آن از حبله رود. محصول آن غلات ، بنشن ، پنبه ، انار، انجیر و انگور و شغل اهالی زراعت است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).
شاه بداغ. [ ب ُ ] ( اِخ ) دهی از دهستان ایجرود بخش مرکزی زنجان. دارای 379 تن سکنه. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات ، انگور و میوه جات است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).
شاه بداغ. [ ب ُ ]( اِخ ) دهی از دهستان هرسم بخش مرکزی شهرستان شاه آباد. دارای 200 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن صیفی و میوه جات است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).
شاه بداغ. [ ب ُ ] ( اِخ ) دهی از دهستان شراء شهرستان همدان. دارای 80 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و لبنیات است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

فرهنگ فارسی

ده . از دهستان شرائ شهرستان همدان سکنه : ۸٠ تن آب : چشمه محصول غلات و لبنیات .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم