شادمان کردن

لغت نامه دهخدا

شادمان کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) شاد کردن. خوشحال کردن. اجذال :
کسی را که فردا بگریند زارش
چگونه کند شادمان لاله زارش.ناصرخسرو ( دیوان چ تقوی ص 235 ).گفتم هوای میکده غم میبرد ز دل
گفتا خوش آن کسان که دلی شادمان کنند.حافظ.- امراءة ساره ؛ زن شادمان کن. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

شاد کردن خوشحال کردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم