روبرو کردن

لغت نامه دهخدا

روبرو کردن. [ ب ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) مقابل هم قرار دادن. مقابل کردن. مواجه گردانیدن. || مدعی و منکری را در مجلس به مشافهه ادعا و انکار وادار کردن تا صحت و سقم گفته یکی از آنها ظاهر آید: آنانکه منکرند بگو روبرو کنند. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

مقابل هم قرار دادن مدعی و منکری را در مجلس بمشافهه ادعائ انکار وادار کردن تا صحت و سقم گفته یکی از آنها ظاهر آید
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال زندگی فال زندگی فال نخود فال نخود فال کارت فال کارت