لغت نامه دهخدا
پدر گفت یکی روان خواه بود
به کویی فروشد چنان کم شنود
همی دربدر خشک نان بازجست
مر او را همان پیشه بود از نخست.ابوشکور ( از لغت فرس ).در آن کوی پیری روان خواه بود
که دستش ز هر کام کوتاه بود.آغاجی بخارایی.گر لطف خدا رسد شود شاه
آنکو پدرش بود روان خواه.لطیفی.