لغت نامه دهخدا رسواشده. [ رُس ْ ش ُ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) فاش شده. بر سر زبانها افتاده. ظاهر و آشکار شده. از پرده بدشده : ای غمت مادر رسواشده را سوخته دل از دل مادر تو سوخته تر باد پدر.خاقانی.