رسوا شده

لغت نامه دهخدا

رسواشده. [ رُس ْ ش ُ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) فاش شده. بر سر زبانها افتاده. ظاهر و آشکار شده. از پرده بدشده :
ای غمت مادر رسواشده را سوخته دل
از دل مادر تو سوخته تر باد پدر.خاقانی.

فرهنگ فارسی

فاش شده بر سر زبانها افتاده ظاهر و آشکار شده .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم