رسمان

لغت نامه دهخدا

رسمان. [ رِ ] ( اِ ) مخفف ریسمان. ( آنندراج ). ریس. ریسمان ( در تداول مردم قزوین ). مؤلف آنندراج با آوردن این بیت :
به نرمی سنجاب و گرمی خز
به سوزن به رسمان به مقراض و گز.فوقی.گوید: «مخفی نماند که هرچند این مصراع چنین نیز موزون می شد که : بسوزن به رشته بمقراض و گز، لیکن اختیار نسخه مأخوذ را وجهی خواهد بود که معلوم نیست انتهی. ریسمان. ( ناظم الاطباء ).
رسمان. [ رَ س َ ] ( ع اِ ) حسن رفتار. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

= ریسمان

فرهنگ فارسی

ریسمان
حسن رفتار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشقی فال عشقی فال پی ام سی فال پی ام سی فال نخود فال نخود فال میلادی فال میلادی