دیرینگی

لغت نامه دهخدا

دیرینگی. [ ن َ / ن ِ ] ( حامص ) قدمت. قدم. ( منتهی الارب ). مقابل نوی. عتاقت. دیرینه بودن. ( یادداشت مؤلف ). || ( اصطلاح اداری ) این کلمه بجای سابقه خدمت پذیرفته شده است. ( لغات فرهنگستان ).

فرهنگ عمید

۱. دیرینه بودن.
۲. کهنگی، قدمت.

فرهنگ فارسی

۱ - دیرینه بودن . ۲ - ( اسم ) سابقه خدمت اداری مدت زمانی که از آغاز اشتغال بخدمت یک کارمند سپری شده سابقه .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم