دیرگاهی

لغت نامه دهخدا

دیرگاهی. ( ص نسبی مرکب ، ق مرکب ) مدتی مدید. منسوب به دیرگاه. مدتی طویل. مقابل زودگذار. ( یادداشت مؤلف ) :
به کوه اندرون مانده دیرگاهی
به سنگ اندرون زاده باستانی.فرخی. || قدیم. دیرینه :
بگفت این و پس هر دو برخاستند
غم دیرگاهی ز دل کاستند.فردوسی.

فرهنگ فارسی

مدتی مدید .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم