دور فرسنگ

لغت نامه دهخدا

دورفرسنگ. [ ف َ س َ ] ( ص مرکب ) بسیار دور. سخت بعید. راه دور و دراز. ( یادداشت مؤلف ) :
گرفتم رهی دورفرسنگ پیش
ندانم که آیم بر اورنگ خویش.نظامی.

فرهنگ فارسی

بسیار دور . سخت بعید .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم