دوان دوان

لغت نامه دهخدا

دوان دوان. [ دَ دَ ] ( نف مرکب ، ق مرکب ) در حال دویدن. در حال دوندگی. در حال دوانی. در حالی که دود. ( یادداشت مؤلف ) :
گاهی چو گوسفندان در غول جای من
گاهی چو غول گرد بیابان دوان دوان.ابوشکور.ازین پسش تو ببینی دوان دوان در دشت
به کفش و موزه برافکنده صدهزار سیان.عمعق بخارایی.- دوان دوان آمدن ( یا ) رفتن ؛ در حال دوندگی آمدن یا رفتن. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

در حال دویدن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم