درویش دوست. [ دَرْ ] ( ص مرکب ) دوستدار درویش. آنکه درویش را دوست داشته باشد از قبیل خدادوست. ( از آنندراج ). آنکه درویشان را اعانت می کند. ( ناظم الاطباء ) : به آزرم سلطان درویش دوست به درویش قانع که سلطان خوداوست.نظامی.خدایا تو این شاه درویش دوست که آسایش خلق در ظل اوست.سعدی.که صاحب نظر بود و درویش دوست کسی کاین دو دارد ملک صالح اوست.سعدی.|| دوست داشته درویش. ( آنندراج ). || آنکه درویشی را دوست می دارد. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
دوستدار درویش آنکه درویش را دوست داشته باشد از قبیل خدا دوست آنکه درویشان را اعانت می کند