لغت نامه دهخدا درمان شدن. [ دَ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) معالجه شدن. علاج شدن. مداوا شدن : چشم بادم همه بیماری و بازهمه درمان شوم ان شأاﷲ.خاقانی.|| چاره شدن.