لغت نامه دهخدا
دراق. [ دَرْ را ] ( ع اِ ) تریاق. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). یکی آن دراقة است. ( از اقرب الموارد ). || می. ( منتهی الارب ). خمر. || درختی است میوه دار و میوه آن. ( از اقرب الموارد ). شفتالو. هلو ( معمول در سوریه ). ( یادداشت مرحوم دهخدا ).